جدول جو
جدول جو

معنی کول واره - جستجوی لغت در جدول جو

کول واره
کوله بار، بار پشت
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غول وار
تصویر غول وار
غول مانند، غول آسا مانند غول
فرهنگ فارسی عمید
(رَ / رِ)
کوله بار. بستۀ باری که بر پشت کشند. (فرهنگ فارسی معین). کاره. عکمه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کوله و کوله باره شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
کوهی است به بحرین. (معجم البلدان ج 7 ص 11) ، دیهی است به بحرین. (ریحانه الادب ج 3 ص 256)
لغت نامه دهخدا
مانند کوس، چون کوس، همچون طبل پرباد:
قوس قزح قوس وار عالم فردوس وار
کبک دری کوس وار کرده گلو پر ز باد،
منوچهری
لغت نامه دهخدا
مانند غول، بسان دیو، رجوع به غول شود:
شبی تاریک نور از ماه برده
فلک را غول وار از راه برده،
نظامی
لغت نامه دهخدا
(فارْ)
نام کوهی در سرزمین اسپانیا است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
کوه کوه شاره، در شمال غربی سبزوار آخر بلوک کراب است. (تاریخ بیهق، شرح و توضیحات بهمنیار ص 338)
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ)
حصه و پاره و لختی از کوه را گویند. (برهان) (آنندراج). یک لخت از کوه. (ناظم الاطباء). قسمتی از کوه. حصه ای از جبل. (فرهنگ فارسی معین). که پاره. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
راست گفتی خیال حلم امیر
بار آن کوه پاره بود مگر.
فرخی.
که مردی بس عظیم و شخصی چون کوه پاره بود. (قصص الانبیاء). غلام حبشی در میدان مانند کوه پاره ای... (سمک عیار از فرهنگ فارسی معین) ، کنایه از اسب هم هست که عربان فرس خوانند. (برهان) (آنندراج). اسب. (ناظم الاطباء). کنایه از اسب. فرس. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ رَ / رِ)
کوله بار. کولباره. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کوله بار شود
لغت نامه دهخدا
(لَ سَ)
دهی از دهستان ژاوه رود که در بخش کامیاران شهرستان سنندج واقع است و 566 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ)
امرد. مخنث، مفتضح. رسوا. (فرهنگ فارسی معین) ، نوعی دشنام است کنایه ازمفعول بودن طرف. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمالزاده)
لغت نامه دهخدا
تصویری از غول وار
تصویر غول وار
یغاموار مانند غول غول آسا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کولباره
تصویر کولباره
بسته باری که بر پشت کنند
فرهنگ لغت هوشیار
باری که بر پشت کشند: کوله بار آرزو یی بست دل کاسمان زد زور از جا بر نداشت. (ظهوری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هوش واره
تصویر هوش واره
هوش مصنوعی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دل واره
تصویر دل واره
قلب مصنوعی
فرهنگ واژه فارسی سره
کوله بار، بار
فرهنگ گویش مازندرانی
بارانی که در کوهستان بارد و جلگه ی پیش روی البرز مرطوب از
فرهنگ گویش مازندرانی
کج باران
فرهنگ گویش مازندرانی
به وسیله ی پول، به کمک پول به انجام امور توفیق یافتن
فرهنگ گویش مازندرانی
نام آبادیی از دهستان سجارود بابل، از توابع بندپی واقع در
فرهنگ گویش مازندرانی
جوی آبیاری مزارع که پرپیچ و خم باشد
فرهنگ گویش مازندرانی